English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4109 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
positive economics U شاخهای ازاقتصاد که دران پدیده هاانطوریکه وجود دارند موردبررسی قرارمیگیرند نه انطوریکه باید باشند
notations U قالب ریاضی که عملگها درون عملوندها توکار وجود دارند.
notation U قالب ریاضی که عملگها درون عملوندها توکار وجود دارند.
cruet stand U پایه تنگ هاوشیشه هاکه درسفره میگذارند
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
phenomenon U پدیده
kerr magnetooptical effect U پدیده کر
phenomena U پدیده ها
kerr effect U پدیده کر
magnetooptical effect U پدیده کر
phi phenomenon U پدیده فی
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
seebeck effect U پدیده زبک
peltier effect U پدیده پلتیه
staircase phenomenon U پدیده پلکانی
schottky effect U پدیده شوتکی
aperiodic phenomenon U پدیده بی نوسان
cotton effect U پدیده کاتن
phenology U پدیده شناسی
phenomenalism U پدیده گرایی
aubert phenomenon U پدیده اوبرت
bandwag U پدیده همرنگی
bernoulli effect U پدیده برنولی
phenomenologist U پدیده شناس
tau effect U پدیده تائو
antecendent phenomenon U پدیده پیشین
adiabatic phenomena U پدیده ادیاباتیک
phenomenology U پدیده شناسی
kelvin effect U پدیده کلوین
meteors U پدیده هوایی
quantum phonomenon U پدیده کوانتومی
greenhose effect U پدیده گلخانهای
epiphenomenon U پدیده همایند
valsalva phenomenon U پدیده والسالوا
meteor U پدیده هوایی
volta effect U پدیده ولتا
tunnel effect U پدیده تونلی
zeigarnik effect U پدیده زایگارنیک
doppler effect U پدیده دوپلر
valsalva manever U پدیده والسالوا
reacting phenomenon U پدیده واکنشی
social phenomenon U پدیده اجتماعی
greenhouse effect U پدیده گلخانهای
purkinje phenomenon U پدیده پورکینجه
flywheel effect U پدیده چرخ لنگری
aubert forster phenomenon U پدیده اوبرت- فورستر
positive cotton effect U پدیده مثبت کاتن
charge exchange phenomenon U پدیده تبادل بار
phenology U زیست پدیده شناسی
phenomenological U وابسته به پدیده شناسی
statistical artifact U پدیده تصنعی اماری
thermionic emission U پدیده نشر گرمایونی
negative cotton effect U پدیده منفی کاتن
psychic U واسطه پدیده روحی
doppler shift U اندازه پدیده دوپلر
wever bray phenomenon U پدیده وور- بری
several U بعضی
divers U بعضی
cretain U بعضی
some U بعضی
synergy U پدیده تشدید یا تخفیف اثر
cynergy U پدیده تشدید یا تخفیف اثر
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
frequently [quite often] <adv.> U بعضی ازاوقات
sometimes U بعضی اوقات
allegedly U بنابگفتهء بعضی
alleged U بنابگفتهء بعضی
occasionally <adv.> U بعضی ازاوقات
sometimes U بعضی مواقع
once in a while <adv.> U بعضی ازاوقات
aurora U پدیده تابناکی در لایههای فوقانی اتمسفر
diastase U دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
piezoelectric U ارتباط در بعضی موادکریستالی
cutin U پوشش خارجی بعضی گیاهان
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
bell-conopy U [سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
hookup U تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
proconsul U افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
chitin U جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
nurse a grudge <idiom> U احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
megaspore U هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
luminescence U پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
index number U مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
vanished U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
draft mode U چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
vanish U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
hyposensitize U کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
vanishing U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
awn U الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
vanishes U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
bote U حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
goat antelope نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
zonate U واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
stenosis U تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
natural erosion U فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
... however sometimes it just can't be helped. U ... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
myelin sheath U ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
neural U عصبی
overwrought U عصبی
uptight U عصبی
twitchy U عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
nervelessness U بی عصبی
abnerval U عصبی
nervous U عصبی
neurotic U عصبی
engram U رد عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
neurogram U رد عصبی
cabin blower U در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
filter U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filters U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
zone ride U کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
tuning pipe U نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
nerves U رشته عصبی
shock U حمله عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
shocked U حمله عصبی
nerve U رشته عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
causalgia U سوزش عصبی
neuron U یاخته عصبی
neurons U یاخته عصبی
shocks U حمله عصبی
Relax! U عصبی نشو!
nerve current U جریان عصبی
interneural U داخل عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
nerve fibre U تار عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
neuralgia U درد عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
interneuron U داخل عصبی
nerve center U مرکز عصبی
willies U حمله عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
neuritis U التهاب عصبی
plexus U شبکه عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
nerve block U وقفه عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
ganglion U غده عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
neural induction U القای عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural arc U قوس عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
neural network U شبکه عصبی
White Paper U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp U سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
White Papers U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
jittery U وحشت زده و عصبی
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
tensing U عصبی وهیجان زده
tensest U عصبی وهیجان زده
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
hysteria U هیستری حمله عصبی
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
tense U عصبی وهیجان زده
tensed U عصبی وهیجان زده
neurogenic U دارای ریشه عصبی
tenses U عصبی وهیجان زده
tenser U عصبی وهیجان زده
tracts U دسته تار عصبی
tract U دسته تار عصبی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
Recent search history Forum search
2New Format
2Some of my translations are missing !
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1one week they love you next week they hate you both weeks i got paid
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1Both the Afghan government and the international society agree that Afghanistan confronts major challenges before mining becomes the country’s economic lifeline and help create creation of a more self
1در حلقه ها و مدولها در درس جبر چه مفهومی دارد؟ Socle
1اصول رفتار با کودک 3 تا 4 سال
2single gas
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com